انشاء
انشاء
بچه ها برای فردا یه انشاء با موضوع تلگرام بنویسید ...
حسین منصورآبادی بیاد انشاشو بخونه ،
من خانم ؟
بله مگه تو حسین منصورآبادی نیستی ؟
بله خانم هستم ،
ببینم منصورآبادی منصورآباد کجاس که تو فامیلیت شده منصورآبادی ؟
اجازه خانم منصورآباد محل باباجانم بوده توی خیابون دماونده الان شده خیابون شهید صبوری ،
بابا جانت الان کجاست ؟
خانم بابا جانم توی خونه اشه ظهر میاد دم در مدرسه دنبال من ، خانم بابا جانم خیلی کارش درسته خیلی پهلوونه خیلی هم برام داستان تعریف می کنه ،
خوش به حال تو با این بابا جانت ، خوب بخون ببینم انشاتو ،
بنام خدا ، امروز می خواهم در مورد تلگرام برایتان بنویسم ، بابا جانم می گوید تلگرام یک چیزی هست توی گوشی موبایل که مردم با آن و در آن با هم حرف می زنند ، به بابا جانم می گویم خوب چرا مثل بچّه آدم با هم حرف نمی زنند بجای اینکه بنویسند ؟ بابا جانم می گوید از بس که این تلگرام خر است چونکه آدم می تواند یک حرفهایی را تویش بنویسد که رویش نمی شود توی روی طرف حرف بزند ، اجازه خانم شما هم تلگرام دارید ؟
بچّه تو چکار داری که من تلگرام دارم یا ندارم تو انشاتو بخون ،
بله داشتم می گفتم ، بابا جانم می گوید بعضی وقتها مردم توی تلگرام یک جوری می نویسند یا حرف می زنند که بقیه مردم خیال می کنند چقدر اینها با ادب هستند ولی نیستند همه اش خالی بندی است ، می گویم بابا جان مثل شما که خالی بندی می کنی می گویی که من در جوانی شیر شکار می کرده ام ؟ بابا جانم می خندد و می گوید البته بعضی وقتها پلنگ هم شکار می کردم ، خانم اجازه این بابا جان من خیلی چاخان و خالی بنده ،
این حرفها رو نزن آدم که پشت سر بابا جانش حرف نمی زنه ، بقیه اش رو بخون ،
بابا جان می گوید نمی دانم چرا بیشتر آدم ها در تلگرام خودشان نیستند ، انگاری بیشتر از آنکه هستند مهربان می شوند و هی از هم تعریف می کنند ولی تا به هم می رسند دیگر آن نیستند که قبلا بودند ، یک چیزی در تلگرام درست می کنند اسمش گروه است و بعد هی در آن برای هم چاخان می کنند و جوک می فرستند و کرکر می خندند و نمی روند کار کنند و درس بخوانند و برای بچّه هایشان غذا درست کنند ، خانم اجازه دستپخت بابا جانم خیلی خوبه من بیشتر وقتها ناهارها رو پیش بابا جانم می خورم ، خانم چلو گوشتش که خیلی دیگه دمش گرمه ،
ای وای منصورآبادی از دست تو ، انشاتو بخون پسر ،
بابا جان می گوید ما ایرانی ها هر چیزی را تا گند نزنیم توش ولش نمی کنیم کار و زندگی که نداریم صبح تا شب می شینیم هی تلگرام بازی می کنیم هی برای هم خالی می بندیم هی پشت سر هم حرف می زنیم ، بابا جان می گوید دیگر کلاس ندارد که با تلفن حرف بزنیم دیگر تعریف کردن هم شده است آبگوشتی شده است الکی شده است همه چیز غیر از تعریف ، می رویم مثل اثیره سه ملیون تومان می دهیم گوشی چه می دانم سیب است اپل است هر چه هست و بعد هی کلاس می گذاریم برای هم انگار نه انگار که بابا ما زمانی دوست بودیم ، تموم شد خانم انشامون ، راستی خانم شما استقلالی هستی یا پرسپولیسی ؟
که چی ؟
آخه خانم منو بابا جانم و بابام استقلالی هستیم ،
خوب بازم که چی ؟
آخه خانم قراره اسم پرسپولیس بشه شابدالعظیم ،
آخه چرا ؟
خانم اجازه آخه اسم ابومسلم هم شده مشهد ،
خوب دیگه نمک ریختن بسه برو بشین ،
خانم نمره ما چند شد ؟
نمره ات رو برو از بابا جانت بپرس چند شد .